ماموريت بابايي و تنهايي ما
خوشگلاي من! دو شب ميشه كه ما خونه باباجون ميخوابيم آخه بابايي مهربون رفته ماموريت و تا آخر هفته هم نمياد و چون مامان شجاعي دارين به خونه باباجون پناه برديم هرچند سينايي كه همون شب آخر دائم با بابايي ميگقت پاشو الان برو ما ميخوايم بريم خونه باباجون. خلاصه فكر ميكنم اين مدت به شما كه خوش ميگذره اما من طفلي دلم خيلي واسش خيلي تنگ شده ، خداكنه زودتر جمعه بيادددددد ...
نویسنده :
مامان
8:31